عصر ساختمان- در دنیای امروزی به دلیل تغییرات روند زندگی و انتظارات انسانها از محیط اطرافشان دیگر هیچ حدفاصلی بین هنرها با یکدیگر وجود ندارد.چه بسا که با ترکیب هوشمندانه هنرهای مختلف با یکدیگر توسط هنرمندان زبردست، شاهد رویکرد جدیدی از عرضه فرهنگ و هنر هستیم.
به گزارش پایگاه خبری «عصر ساختمان»، نقل قول است که «ما ساختمانهایمان را میسازیم و ساختمانهایمان متقابلا، به ما شکل میدهند.» اگر با تامل به این گفته بنگریم و نیز نگاهی باریکبین به چهره پر هیاهو و مملو از کار و زندگی و فعالیت شهرهایمان بیندازیم، به این نکته میرسیم که معماری و ساختمان در شکل دادن به شهر و روابط مردم و دیگر مسائل اساسی در شهر نقش پر اهمیتی را دارا هستند و اصولا شکل ساختمانها رابطه تنگاتنگی با نحوه تفکر، فرهنگ، اقلیم و مسائل اجتماعی، اقتصادی اقوام و ملیتها دارد و به زبان دیگر از طریق معماری و ساختمان هویت فرهنگی و قومی هر ملت قابل تشخیص و تفکیک است.
بر همین اساس معماری یک پدیده اجتماعی و فرهنگی است که نشانگر نحوه تفکر و نوع زیست یک ملت است به عنوان مثال، معماری شهرهای حاشیه کویر ایران تحت تاثیر حداقل دو عامل عمده، یکی شرایط اقلیمی و دیگری تفکر مذهبی، شکل خاص خود را دارد. بدین معنا که ساختمانها تظاهر به بیرون نداشته و شکل ساختمان در داخل و در حیاط مرکزی شکوفا میشود در حالی که در معماری قرون هفدهم و هجدهم اروپای غربی به ویژه در ایتالیا و اسپانیا (معماری دوره بارک) تحت یک شرایط خاص مذهبی، سیاسی که معروف به دوره ضد رفرم است، ساختمانها، خاصه بناهای مذهبی به شدت و به شکل اغراقآمیزی تظاهر به بیرون دارند و اصولا نمای ساختمانی در این دوره به عنوان یک المان تزیینی در بافت شهری مطرح میشود.
تقلید کورکورانه
در حالی که علاوه بر تاثیرپذیری معماری از مسائل محیط خود به این نکته نیز باید اشاره کرد که ما در هر دوره تاریخی ساختمانها را تابع قانونمندهای خاص آن دوره میبینیم و اعمال سلیقههای شخصی در شکل دادن به ساختمان تاثیر تعیینکنندهای نداشته است و ساختمان مطابق تعاریف و تئوریهای شناخته شده و تجربه شده شکل میگرفته است. قرینهسازی، توازن، نظام، آهنگ و ریتم و هارمونی، تضاد و ابهام و کشش، نمادگرایی و ترکیب خطوط و سطوح و احجام همه و همه از اصولی بودند که بنابر مقتضیات و به عنوان ابزار هنرمند معمار، خلق یک اثر زیبا ممکن میشد و شکل نمای ساختمانها نمونه مشخص دوره، سبک، منطقه و جغرافیا، اقلیم و فرهنگ مردم مختلف بوده که به طور کلی میتوان گفت مقوله معماری یک مقوله فرهنگی، اجتماعی است که ریشه در فرهنگ گذشته هر سرزمین دارد و طبیعتا فرهنگ هر ملت مسئلهای نیست که بتوان در محدوده زمانی مشخص تغییرات عمده در آن اعمال کرد و فقط تحت شرایط خاص اجتماعی سیاسی و اقتصادی و در طی مرور زمان رفتارهای جدید فرهنگی قابل تشخیص است و به همین دلیل نیز در معماری ادوار گذشته این نکته بارز است که هر دوره معماری به طور عموم مشخصات خاص آن دوره را داراست و تغییرات سبکهای معماری به تدریج و در طی یک دوره انتقالی انجام میگرفته که به هر حال سبک جدید نیز ریشه در سبک گذشته داشته و به هیچ وجه تابع تغییرات ناگهانی نبوده است. حال چنانچه بخواهیم معماری امروز ایران و یا به طور مشخصتر شهر تهران به عنوان مرکز اشاعه و منبع تقلید معماری سایر نقاط کشور را مورد بررسی قرار داد، بدون شک باید نگاهی به روند شکلگیری شیوههای جدید ساختمانسازی در این شهر داشت. تا زمان حکومت سلسله قاجاریه معماری ایرانی یک روند مشخص و منطقی مطابق تعاریفی که ارائه شد را دارا بوده است. اما از اواسط این دوره و از زمانی که تماس و ارتباط رجال و اشراف قاجار با اروپا بیشتر میشود رفته رفته تاثیر تقلید کورکورانه معماری اروپایی در معماری ایران ظاهر میشود که البته در آغاز این مسئله به کندی و به شکل تقلید عناصری از معماری غربی به خصوص در نمای ساختمانها ظهور کرده و سپس در دوره رضاخان با عنوان مبارزه با عقبماندگی و مدرنیزه کردن کشور، حضور معماری اروپایی نخست در ساختمانهای اداری و رسمی و بعد از ورود اولین تحصیلکردههای فرنگی در سایر بناها به سرعت جانشین معماری سنتی شد. باید به این نکته اشاره کرد که برخی از تیپولوژیهای ساختمانی مانند ایستگاههای راهآهن و کارخانههای بزرگ، تا قبل از این در کشور وجود نداشته و طبیعتا این ساختمانها که محصول صنعت و صنعتیشدن بودند ناچار به تقلید از محل تولد صنعت یعنی کشورهای اروپایی در کشور ما شکل گرفتهاند و زمینهای برای ترویج نوع جدید اروپایی ساختمانسازی شدند. تقلید از معماری غربی به دو شیوه در ایران رایج شد؛ یکی شیوه معماری آکادمیک که منبع آن کشور فرانسه و مدرسه معماری «پوزار» پاریس بود که به معماری نئوکلاسیک یا نئوکلاسیسزم معروف است. در این شیوه معماران به دنبال تبعیت از اصول معماری گذشته اروپا یعنی معماری کلاسیک یونان و رم باستان بودند که در اروپا این معماری بهطور عموم نشانگر روحیه اشرافیت قدیمی و پایبندی به سنتهاست و در نهایت به دلیل وقار، عظمت و ایستایی آن، در دوران نظامهای دیکتاتوری آلمان هیتلری، فاشیسم ایتالیایی و استالینسم روسی مبدل به معماری رسمی و دولتی میشود. در ایران نیز به خصوص در دوره رضاخان که تبلیغ روحیه ملیگرایی همراه با دیکتاتوری فردی حاکم بود، معماری نئوکلاسیک در ساختمانهای رسمی به شکل سادهشدهای آغاز میشود. ساختمانهای حجیم که به خصوص در نما تاثیر ایستایی را القا میکند به عنوان مراکز رسمی و اداری کشور ساخته میشوند (کاخ دادگستری، ایستگاه راهآهن، دانشگاه تهران) و سپس متاثر از روحیه ملیگرایی در نمای ساختمانهای دولتی و رسمی تلفیقی از معماری نئوکلاسیک غربی و معماری دوران پیش از اسلام ایران با الهام از معماری تخت جمشید و معماری ساسانی ظاهر میشود. نمای ساختمان شرکت فرش ایران در خیابان فردوسی و عمارت شهربانی که به طور مشخص در نمای آنها ستونهای یونانی و رومی جای خود را به ستونهای ایرانی با سرستونهای تقلیدی تخت جمشید دادهاند، نمونههای بارز این معماریاند حتی اولین دانشکده معماری ایران نیز با روش معماری آکادمیک و شیوه مدرسه بوزار پاریس شروع به کار کرد. شیوه دیگر که به معماری مدرن موسوم است با ورود نخستین مهندسان ایرانی فارغالتحصیل دانشکدههای اروپایی متداول شد. این مهندسان جوان که به شدت متاثر از شیوههای معماری مدرن اروپا بودند روشهای مدرن را در تهران تجربه و ترویج کردند. آنها با کارهای معماران کلاسیک و آکادمیک به شدت مخالف بودند و با ساختن تکبناها جلوه جدیدی از نمای معماری شهری را به نمایش گذاشتند.
گریز از تجملات
اولین نمونههای این معماری در تهران با عنوان هنرستان دختران و باشگاه افسران شروع شد و به تدریج با ساختن منازل مسکونی جدید در نقاط مختلف شهر، رشد یافت. نمای این ساختمانها به کلی تازه و متفاوت با شیوههای معماری رایج ایرانی و حتی معماری نئوکلاسیک هستند. این ساختمانها کم و بیش دارای ارزشهای مشابه در ترکیب نما و روشهای زیباییشناسی و به شدت متاثر از معماری موسوم به «راسیونالیسم» (معماری منطقی) اروپا هستند. جنبش «راسیونالیسم» اروپا جنبشی است در معماری که جهت مبارزه با تفکرات قدیمی و کلاسیک و به دنبال سادهسازی و عملکردگرایی و پاسخ به نیازهای جدید در رابطه با تحولات جدید ناشی از صنعتی شدن شکل گرفت. این معماری از لحاظ تناسبات برخلاف معماری نئوکلاسیک تابع مقیاسهای انسانی است و این امر به خصوص در نمای ساختمان تابع مقیاسهای موجود شهری است. در این معماری از تکنولوژی و مصالح جدید استفاده میشد. بسیاری از ساختمانها در محلات مرکزی تهران امروزی مانند خیابانهای سعدی، حافظ، صبا، انقلاب، استاد نجاتالهی (ویلا) و کوچهها و خیابانهای اطراف آنها به این شیوه ساخته شدهاند. نمای این ساختمانها اگر چه با معماری سنتی ایران غرابتی ندارد ولی به طور کلی حکایت از یک معماری منطقی و در عین حال ساده دارد که به دلیل استفاده از روشهای جدید ساختمانی و گریز از تجملات و تزیینات معمول، به سرعت مقبول میافتد اما در اثر استفاده از تکنیک اسکلت فلزی و سادهسازی، در سالهای بعد که رشد شهرها سرعت یافته و نیاز به مسکن و تیپولوژیهای مختلف ساختمانی افزایش مییابد، عاملی در جهت تخریب سیمای شهر تهران به وسیله سازندگان غیرحرفهای میشود. در روشهای معماری غیر مدرن، ساختمان از عناصر نسبتا پیچیدهای تشکیل میشد که برای ارتباط و اتصال عناصر آن نیاز به آشنایی با جزییات نسبتا پیچیدهای بود که این کار فقط از عهده متخصصان فن که تعداد آنها زیاد هم نبود، بر میآمد، در حالیکه اصولا یکی از اهداف معماری مدرن در رابطه با نیاز روز افزون ساختمانسازی در شهرها، استفاده از روشهای ساده و فرآوردههای صنعتی است که بتوان با استفاده از این روشها سرعت ساخت را افزایش داد. معماری مدرن اگرچه در این کار موفق به ارائه راهحلهای مناسب شد ولی از طرف دیگر باعث شد که استفاده از روشهای سادهسازی هنر معماری را در اختیار افراد غیر متخصص قرار داده و در نتیجه با افزایش نیاز ساختمان، حضور افراد غیر متخصص در این حرفه افزایش یافته و هدف معماری مدرن که ترویج هنر معماری به وسیله شیوهها و تکنیکهای صنعتی و جدید بود، در عمل به دست افراد غیر متخصص، به استفاده صرف از تکنیک مبدل شود. در حقیقت هنر معماری تبدیل به تکنیک ساختمان سازی و مفهوم هنر عملا از معماری حذف شد.
معمار معروف و معاصر فرانسوی «لوکور بوزیه» میگوید: «معماری از ترکیب یکسری احجام خالص هندسی تشکیل میشود و برای رسیدن به حقیقت در معماری باید به ترکیب این احجام پرداخت.» وی اضافه میکند چنانچه در ترکیب این احجام نگرش هنرمندانه وجود نداشته باشد این احجام به جعبههای خالی و بیتناسب تبدیل میشوند. در دوره پهلوی دوم شهرها به طور بیسابقهای گسترش مییابند و تقریبا قریب به 80 تا 90 درصد از بناهای مسکونی در تهران توسط افراد غیر متخصص بهنام بسازوبفروش طراحی و ساخته میشوند و هنر معماری مبدل به حرفهای سودآور میشود که نهایتا فرآیند این دوره در سطح فاجعهآمیزی سیمای شهری است خالی از هرگونه مفهوم معمارانه که با رشد بیرویهاش یکی از زشتترین مراکز جمعیتی را به معرض نمایش میگذارد. سالهای 1340 تا 1357 را میتوان اوج سقوط معماری در ایران به حساب آورد که در این سالها ساختمانهای بساز و بفروش در ابعاد وسیعی بدون هیچگونه معیار و ضابطهای چه در زمینه طراحی (پلان و نما) و چه در زمینه فنی و ایستایی ساخته میشوند و دامنه این وضعیت تاسفبار حتی به روستاها نیز کشیده شد. در این سالها در دانشکدههای معماری، معماری مدرن غربی به سرعت جایگزین معماری کلاسیک شده و دانشجویان از طریق مجلات معماری با شیوههای معماری مدرن آشنا شدند. جالب اینکه در این سالها همزمان و در کنار هم دو شیوه از معماری در شهر تهران مشاهده میشود؛ یکی شیوه ساخت و سازهای بیرویه معروف به بناییساز و دیگر ساختمانهای معروف به مهندسیساز. ساختمانهای بناییساز اغلب در حاشیه شهر و مناطق در حال توسعه ساخته میشوند به علاوه با تخریب خانههای قدیمی به سرعت چهره محلات قدیمی تهران دگرگون میشود. در این نوع بناها نمای ساختمان فاقد هر گونه نگرش هنری و زیبایی است. مواد و مصالح به کار رفته در بنا بسته به سلیقه شخصی از آجر و یا سنگ ساخته شده و در نمای ساختمان سادگی ابتذال گونهای ترکیب هجومی را به وجود میآورد. به خصوص در حاشیه رو به رشد شهر که جمعیت مهاجر و تهی کیسه با تملک قطعه زمینی و با زحمت زیاد صاحب خانه میشدند، این وضعیت حزنآورتر بود. در بسیاری موارد نما بدون روکار رها میشد، پنجرهها در ابعاد و اندازههای بیتناسب و زمخت در هر کجا که اقتضا میکرد همچون حفرههای زشتی چشم را میآزردند. در مقابل این ساختمانها معماران فارغالتحصیل دانشکدههای داخلی و خارجی با بینش جدید، ساختمان را به صورت ترکیب احجام طراحی کردند. هر مهندس معمار با دیدگاه خود احجام را ترکیب کرده و نمای ساختمان نیز در حقیقت متاثر از ترکیب همین احجام شکل میگرفتند.
ادامه دارد ...
* مترجم : نازنین رزم آهنگ